بغض ِ بی واژه

بغض بی واژه ای روی شعرم
امشب از آسمانت چکیده
باید آهسته بنویسم این بار
تا کسی گریه ام را ندیده

می نویسم به تو تا بدانی
از خودم از همین دل سروده
سهم من روزگار بدی شد
سرنوشتی که دست تو بوده

باید آهسته بنویسم این بار
روزگارم تماماً سیاه شد
آمدی خط زدی روی مشقم
ساده گفتی به من اشتباه شد

من برای تو جنگیده بودم
تا که شاید به سمتت بیایم
فاصله سهم ما شد که اینک
تو جدایی و من هم جدایم

باید آهسته بنویسم این بار
باعث گریه هایم تویی تو
لااقل یک شبی مهربان باش
مرهم زخم های دلم شو

5 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/09 - 01:18
دیدگاه
mahnaz

1392/05/9 - 01:54